کتاب دختری که رهایش کردی میلکان

9786007845820

نو ، آکبند

این کالا را به دوستان خود معرفی کنید.

گارانتی و سلامت فیزیکی کالابین

ویژگی‌های محصول
  • قطع : رقعی
  • نویسنده : جوجو مویز
  • مترجم : کتایون اسماعیلی
  • تعداد صفحات : 472

+ جزییات بیشتر

محصولات دیگر در این دسته‌بندی

  • کتاب بعد از آن اجبار پرسمان
  • کتاب در سیاهی چشمان تو گم شدم پرسمان
  • کتاب سپیده عشق پرسمان
  • کتاب سیزده دلیل برای این که میلکان
  • کتاب جنگجوی عشق میلکان
  • کتاب کفش باز میلکان
  • کتاب عشق کافی نیست میلکان
  • کتاب داستان من میلکان
  • کتاب پنج قدم فاصله میلکان
  • کتاب شجاع باش دختر میلکان
  • کتاب نامه های عاشقانه به مردگان میلکان
  • کتاب مردی به نام اوه نون
  • کتاب همه بدون استثنا انتشارات نون
  • کتاب سه دختر حوا انتشارات نون
  • کتاب بریت ماری اینجا بود انتشارات نون
  • کتاب تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا...
  • کتاب ما در برابر شما انتشارات نون
  • کتاب خورشید هنوز یک ستاره است انتشارات نون
  • کتاب کافور خانه انتشارات نون
  • کتاب فیستا انتشارات نون
  • کتاب هیچ وقت خانواده ای داشته ای انتشارات نون
  • کتاب لازم نیست بگویی دوستت دارم انتشارات نون
  • کتاب نسیمی که بر ستاره ای وزید انتشارات نون
  • کتاب باغ فتح‌ آباد انتشارات نون
  • کتاب پیاله ای چای بنوش انتشارات نون
  • کتاب مردی که دو پای چپ داشت انتشارات نون
  • کتاب ترینیتی انتشارات نون
  • کتاب من اگرشما بودم انتشارات نون
  • شاهان شریر و شهبانوهای شرور
  • کتاب یک عاشقانه‌ی آرام روزبهان
  • بررسی تخصصی کتاب دختری که رهایش کردی میلکان


    دیلی میل درباره این کتاب گفته است: «کتابی که نمی‌توانید زمین بگذارید.»
    در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم:
    «بعد فهمیدم که همون‌جا می‌میرم و در حقیقت دیگه واقعاً برام مهم نبود. همه‌ی بدنم از درد گُر گرفته بود، پوستم از تب تیر می‌کشید، مفصل‌هام درد می‌کردن، و سرم سنگین بود. پارچه‌ی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، به‌سختی می‌تونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچه‌ی سرکش، گرفت و هل داد بیرون. این‌قدر لاغر و سبک شده بودم که تقریباً راحت پرت شدم.
    صبح مه‌آلودی بود، ولی از همون فاصله می‌تونستم یه حفاظ سیم‌خاردار و یه در بزرگ ببینم. بالای اون در نوشته شده بود: «استروهن» می‌دونستم اون چیه. یه نگهبان دیگه ازم خواست همون‌جا بمونم و بعد به‌طرف کیوسک نگهبانی رفت. اون‌جا با هم صحبت کردن، بعد یکی‌شون به بیرون خم شد و به من نگاه کرد. اون‌ طرف ردیفی از آلونک‌های کارخونه بود. یه جای متروک بود با حال‌وهوای بدبختی که پوچی ازش می‌بارید. تو دو گوشه، دو برج دیده‌بانی با اتاقک قرار داشت و برای جلوگیری از فرار، اون جلو بود. اما اصلاً جای نگرانی نبود. می‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می‌سپری؟ یه‌جورایی بهت خوشامد می‌گه.»

    مشخصات فیزیکی

    ابعاد 21x14 سانتی متر
    وزن 500 گرم
    قطع رقعی
    تعداد صفحات 472
    نوع جلد شومیز

    مشخصات تخصصی

    نوع رمان
    نویسنده جوجو مویز
    مترجم کتایون اسماعیلی