خلاصه این داستان :
کروی دوازدهساله تمام زندگیاش را در تکهجزیرهای کوچک و جدامانده از بقیهی جزیرههای سرد و زیبای الیزابتی در ایالت ماساچوست گذرانده است. وقتی فقط چند ساعت از تولدش گذشته بود، سوار بر قایقی کوچک در دریای بیکران رها شد. تنها دوستان و همصحبتهایش اُش، مردی که او را از دریا گرفته و بزرگ کرده، و خانم مگی، همسایهی تندخو و در عین حال مهربانش در آن سوی آبراه هستند.
کرو همیشه نسبت به دنیای اطرافش کنجکاو بوده ، اما یک شب با دیدن آتشی مرموز و عجیب در آن سوی آب، پرسشهایی دربارهی گذشته توی قلبش شکل میگیرد. خیلی زود زنجیرهای از حوادث پشت سر هم رخ میدهند که کرو را در مسیر کشف حقیقت و البته خطر به پیش میرانند.