خلاصه این داستان :
وقتی برادر تایم اوونزِ یازدهساله برای دورهی جدید درمان سرطان پذیرفته میشود، تایم و خانوادهاش بیاندازه خوشحال میشوند. این فرصتی بوده که انتظارش را میکشیدند هرچند معنیاش کوچکردن به نیویورک و فاصلهگرفتن چند هزار کیلومتری از خانهشان در سندیگو است. این تغییر برای تایم سخت است؛ دلش برای خانهشان تنگ میشود، برای دوست صمیمیاش شانی، مادربزرگش و باغچهی مخفیانهشان. چیزی که وضعیت را بدتر میکند این است که خیابانهای شلوغ نیویورک خوشآمدگوی خوبی نیستند، اما تایم باور کرده که این جابهجایی موقت است.