خلاصه این داستان :
الک کلاس ششم است و یک عادت دارد: نمیتواند از کتابهای خوب دل بکند! ولی از شانس بدش، مدیر مدرسه یک قانون جدید گذاشته:
«در کلاس حواستان را جمع کنید، وگرنه...»(خب معلوم است آن سه نقطه چه میتواند باشد! وگرنه هرچه دیدید از چشم خودتان دیدید!)
حالا الک وارد عمل شده و از آنجا که نمیتواند بیخیال کتابخواندن بشود، یک انجمن راه میاندازد. انجمنی که میخواهد خودش تنها عضو آن باشد. (معلوم است چرا... نه کتابخواندن مثل تیمورزشی است که همه برای آن سر و دست بشکنند و نه اصلاً کسی دلش میخواهد نردیک جایی به اسم «انجمن بازندهها» شود. مگر نه؟!) اما کمکم سر و کلهی بچههای بیشتری در انجمن پیدا میشود، مثلاً دوست قدیمی الک که حالا شده قلدر مدرسه! الک متوجه موضوعی میشود؛ اینکهشاید زندگی واقعی آشفتهتر از کتابهای محبوبش باشد، اما به همان اندازه جذاب است...