خلاصه این داستان :
اِلی و کیت دو دوست صمیمی هستند که در همسایگی هم زندگی میکنند. اِلی عاشق مهندسی است و کیت در ساخت ایدههایش به او کمک میکند. دستگاه پرتاب کننده اولین ایده ی مشترک آنهاست. اِلی که به این خاطر از دست دوستانش ناراحت است که او را در تیمشان راه نداده اند، میخواهد با این دستگاه بادکنکهای پُر آب را بر سر دوستانشان پرتاب کند. حالا بچه های خیسِ آب به کارگاه کیت و اِلی حمله میکنند و حسابی عصبانی اند...