خلاصه داستان :
زویی، عینک ایدهسازی دارد که هر وقت آن را بالای سرش میگذارد، ایدههای جدیدی به ذهنش میرسد. البته ساسافراس، گربهی خانگیشان هم به کمکش میآید. مادر زویی دانشمند است و همیشه در انجام آزمایشهای علمی به او کمک میکند. روزی از روزها، زویی توی دفتر مادرش عکس یک قورباغهی بنفش براق می بیند و از خودش میپرسد این دیگر چه موجود عجیبی است؟
مادر زویی در تمام عمرش به حیوانات جادویی کمک می کرده و حالا نوبت زویی است که این کار را ادامه دهد. هر بار که زنگ درِ پشتی به صدا درمیآید، یعنی یک موجود جادویی منتظر کمک زویی و ساسافراس است.