نو ، آکبند
خلاصه داستان :
الکساندر رییس گروه ماموران فوق سری(چه معرفی خفنی) با دوستای ماجراجوش قراره به یه موزه برن اونم توی شب حالا فکر کن توی راهروها ش یه مومیاییِ تاولی پرسه بزنه و یه عقرب یاقوتی هم دزدیده بشه... الکساندر و دوستاش حدس میزنن کار کارِ یه شوالیه ی نایلنیه.من عاشششق این داستانم فقط نمیدونم چرا دندونام بهم میخوره وقتی میخونمش!