خلاصه داستان :
دریک خواب یک اژدهای زیبا با فلسهای رنگینکمانی و بدنی چون مار دیده است؛ او در خواب دید که جان اژدهای رنگینکمانی در خطر است؛ جادو او را پنهان کرده و حالا او در سرزمین آیفری گیر افتاده است.
گریفت میگوید او اژدهای رنگینکمان است که هرسال از غارش بیرون میآید و برای سرزمینش باران میآورد. او تنها اژدهای رنگینکمانیست که باقی مانده؛ بدون او، بدون باران، گیاهها میمیرند و شهر خشک و تشنه میشود! دریک و آنا با اژدهاهایشان کرم و کپری، تصمیم گرفتهاند به سرزمین آیفری بروند و جان اژدهای رنگینکمان را نجات دهند. با دریک و آنا در این سفر پرماجرا و شگفتانگیز همراه باشید. آیفری خشک و تشنه است. آیا باران دوباره به آن سرزمین زیبا و رنگارنگ باز خواهد گشت؟