خلاصه داستان :
فقط چند روز دیگر به کریسمس مانده و دل توی دل زک نیست که به زمین برگردد و در شهر وِرمونت، کریسمسی پر از برف داشته باشد. ولی هواشناسی اعلام میکند که توفان کهکشانی سختی در راه است و خانوادهی نلسون مجبور میشوند سفرشان را لغو کنند و کریسمس را روی سیارهی جدیدشان بگذرانند. زک خیلی ناراحت است... تا اینکه وقتی توفان میشود، دانههای سبزی از آسمان میبارند. یعنی اینها... برف هستند؟