خلاصه داستان :
گاهی اوقات تجربهها و اتفاقهای ناخوشایندِ زندگی، احساساتِ بدی توی دل ما به جا میذاره؛ و ما این احساسات رو شبیه یه بار سنگین با خودمون این طرف و اون طرف میکشیم و اگر حواسمون به خودمون نباشه با این احساسات بد به دیگران هم آسیب میزنیم.
مثل تخمهی داستان «من بد نیستم» که یه زمانی روی یه آفتابگردون زندگی میکرد، اما نه تنها از آفتابگردون جداش کردند، بلکه چیزی نمونده تا بخورنش!
حالا تخمهی داستان از این اتفاق احساس خشم و نفرت زیادی تو دلش داره و هر کار بدی از دستش بربیاد انجام میده تا دیگران رو ناراحت کنه!
دیگه شده یه تخمهی قلدر که سر چیزهای پیشپاافتاده دروغ میگه، هیچوقت صف رو رعایت نمیکنه و ...
داستان «من بد نیستم» رفتارهای ناپسند تو اجتماع رو به تصویر میکشه و تاثیری که این رفتارها روی خودمون و دیگران میذارند.
این کتاب با زبان خیلی ساده و تصویرهای دوستداشتنی به ما نشون میده که خوب یا بد بودن نسبیه و اگه تصمیم بگیریم رفتارها و خصوصیتهای فردیمون رو تغییر بدیم، با تلاش کردن و گذر زمان میتونیم به کسی تبدیل بشیم که دوست داریم باشیم.
«جوری جان» نویسندهی مجموعهی پرطرفدار دوتا خفن هم هست. این نویسندهی باحال و خوشذوق تا الان جایزههای زیادی برده و خیلی وقتها کتابهاش حسابی پرفروش میشه.