خلاصه داستان :
بعضی از آدمها دوست دارند تمبر جمع کنند، بعضیها عاشق جمعکردن کارت هستند؛ یا مثلاً بازیهای کامپیوتری یا خیلیها هم پول! اما لونا عاشق کلمات است: کلمات شیرین، شگفتانگیز و بازیگوشی که او را قلقلکمیدهند و به خندهاش میاندازند. کلماتی که وقتی کنار هم مینشینند، معنای تازهای میگیرند.
یک روز لونا متوجه میشود کلمهها دارند یکییکی ناپدید ميشوند. کلمات زیبا و جادویی، بارشان را میبندند و غیب میشوند. برای همین لونا تصمیم میگیرد دستبهکار شود. او چمدانش را برمیدارد و سفر خود را آغاز میکند