خلاصه داستان :
بچهها یک اتفاق خیلی عجیب افتاده!
وقتی بیلو به دنیا میآید، مادرش متوجه می شود بیلو، سبیل دارد! یک بچهی سبیلو؟؟؟
میدانید، پرستار میگوید سبیلوها دو دستهاند: سبیلوهای بد، سبیلوهای خوب. حالا بیلو از کدام یکیست؟
اوایل همهچیز خیلی خوب پیش میرفت؛ بیلو یکعالمه کارهای خوب انجام میداد: از حیوانهای زخمی مراقبت میکرد، اسب وحشی رام میکرد و...
ولی کمکم سبیل بیلو بزرگ و بزرگتر میشد و دو طرفش به سمت بالا میرفت؛ یک سبیلوی بد؟!
بچهها، مامان بیلو، بیلو را زندانی کرده! بیلو خیلی غمگین و تنهاست؛ خیلی هم از کارهایش پشیمان است. به نظر شما چی میتواند حال بیلو را بهتر کند؟ یک اتفاق خوب؟ مثل...