خلاصه داستان :
تونی جورابهای تازهاش را خیلی دوست دارد؛ آنقدر که هیچوقتِ هیچ وقت نمیخواهد آنها را از پایش دربیاورد!
اما وقتی جورابهای بینظیرش کمکم بو میگیرند، دوستانش مجبور میشوند وارد عمل شوند...
محال است با خواندن داستان تونی، لبخند نزنید! داستانی بامزه و کوتاه که با زبانی ساده نوشته شده و با تصاویری که دارد همهی عاشقش میشوند. شاید بوی بد جورابش حال آدم را بد کند، ولی این نکتهی خوب را هم دارد که چقدر تمیز بودن مهم است و اگر به نظافتمان توجه نکنیم، ممکن است واقعاً اطرافیانمان اذیت شوند!