خلاصه داستان :
یکی بود یکی نبود. روزی روزگاری یک شیر خیلی گرسنه بود و چند تا حیوان کوچولوی بامزه!
حالا شما فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟!... نه نه نه! عجله نکنید و تا آخر داستان را بخوانید!
هرکسی یک شیر خیلی گرسنه و چند تا حیوان نازنازی را کنار هم ببیند، فقط یک حدس میتواند بزند! مخصوصاً اگر حیوانها دانه دانه غیبشان بزند، آنوقت حدسش تبدیل میشود به اطمینان! اما این داستان اصلاً قابل پیشبینی نیست! داستانی غافلگیرکننده، بامزه و البته تاریک...ششش...!