خلاصه داستان :
بادبادک دخترک خیلی اتفاقی میافتد توی غار خرس و میشکند. خرسِ از همهجا بیخبر یکدفعه میبیند دخترک سرش داد میکشد: خرس بد، خرس بد. خرس هیچوقت فکر نمیکرد بد باشد. اما حالا از حرف دخترک ناراحت و عصبانی شده و یک فکر بد خرسی به ذهنش میرسد. یعنی میخواهد چه کار کند؟ خرس میخواهد واقعاً یک خرس بد شود. اما همینوقتها بود که دخترک خودش یک کار اشتباه دیگر انجام میدهد...
عصبانی شدن یک چیز طبیعی است و همهی ما عصبانی میشویم! اما خیلی مهم است که در این مواقع کار اشتباه خودمان را گردن دیگران نیندازیم و ناراحتشان نکنیم؛ و با معذرتخواهی اشتباهمان را جبران کنیم... . همهی این مفاهیم آموزنده، با زبانی شیرین و تصاویری جذاب در داستان «تو خیلی خرس بدی هستی!» مطرح شده است؛ کتابی بامزه دربارهی اشتباهها، عصبانیتها، رفتاری که در این مواقع از خودمان نشان میدهیم و همچنین قدرت «ببخشید» گفتن و بخشیدن اشتباه دیگران.