خلاصه داستان :
خرس کلاهش را گم کرده و سراغ آن را از همه میگیرد. هرکس پاسخی میدهد؛ ولی هیچکس کلاه را ندیده. خرس خیلی ناراحت است، تا اینکه چیز مهمی یادش میآید: وقتی با خرگوش حرف میزد، کلاهی سر او بود که خیلی شبیه کلاه خودش بود! آیا خرگوش کلاه خرس را بیاجازه برداشته؟ یا فقط کلاهش شبیه کلاه خرس بوده؟ آیا خرس حق دارد کلاه خرگوش را بهزور بگیرد؟ یا او را بخورد؟
کتابی فوقالعاده که مانند دو کتاب دیگر مجموعهی «سه کتاب، سه کلاه»، در اوج سادگی کلام و تصویر، مسائل اخلاقی پیچیدهای را پیش روی مخاطب میگذارد. هر چندساله که باشید، این کتاب برایتان تکاندهنده خواهد بود و بااینکه خواندنش چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد، ساعتها و روزها ذهنتان را مشغول خواهد کرد.