خلاصه داستان :
1-خواهر بداخلاق من دلیا هستید. 2-مارکوس ملدرو هستید (که کودن است) 3-خانم ورثینگتن هستید که سیبیل دارد. (سخت است آدم به سیبیلش زل نزند) من تام گیتسام. دوست دارم وقتهایی که چشمهای ورقلمبیدهی معلمها بهم نیست، نقاشی بکشم و به راههایی برای اذیتکردن دلیا فکر کنم. معلمهایم فکر میکنند راحت حواسم پرت میشود و مشکلم تمرکز نداشتن است. حرفشان یک کم تند است، چون همین الان الان خیلی تمرکز کردهام روی اینکه تصمیم بگیرم اول باید کدام بیسکوئیت را بخورم...به به!