نو ، آکبند
خلاصه داستان :
توی یک جنگل تاریک و ترسناک گم شده بودم. موش ترسویی مثل من و همچینجایی؟!مو به تنم سیخ شده بود! این شد که به قلعهای قدیمی نزدیک جنگل پناه بردم. اولش خیال کردم خالی است، ولی بعد فهمیدم تسخیر شده و پُر از گربه است! بگذارید داستان را کامل برایتان بگویم. ازآن ماجراهایی است که حسابی قِلقِلکتان میدهد باقیاش را بدانید.