حلاصه این داستان :
لئو شانگ تاجر بیلیونر و مرموز چینی، به همراه دخترش جسیکا به کلرادو میرود تا جسیکا را در مدرسهی اسکی ثبتنام کند. وقتی بن توی مدرسه است به او اطلاع میدهند که قرار است برای یک مأموریت به مدرسهی اسکی در کلرادو برود. مأموریت بن این است که از طریق نزدیکشدن به جسیکا، بفهمد که عملیاتِ مشت طلایی که قرار است شانگ اجرا کند، چیست. بن سعی میکند با جسیکا ارتباط برقرار کند و به او نزدیک شود. او متوجه میشود که پدر جسیکا برای اسکی، با هلیکوپتر به نقاط کم جمعیتتر رفته و وقتی از جسیکا دربارهی شغل پدرش میپرسد، جسیکا میگوید که بیخبر است. از طرفی بادیگارد جسیکا هم به بن مشکوک میشود. ابتدا همهچیز خیلی خوب پیش میرود تا اینکه سروکلهی مایک پیدا میشود!