ماجرا با حرفهای آقای شومان، مدیرِ مدرسهمان، شروع شد. آقای شومان همیشه حرفهای تکراری میزند، حرفهایی مثل اینها: «این هزارمینباره که بهت میگم پنلوپه جونز! میشه برعکس نَشینی و لطف کنی مثلِ آدم باسنت رو بذاری روی صندلی و پاهات رو روی زمین؟» اما اینبار آقای شومان یک حرفِ تازه زد. گفت میتوانیم دستهجمعی برای کلاسمان یک حیوانِ خانگی انتخاب کنیم و آخرِ هر هفته یکی از ما بهنوبت باید ازش مراقبت کند تا مسئولیتپذیری را یاد بگیریم. بهنظرش خوکچهی هندی بهترین گزینه بود.