مواجه رضاقلی نوجوان فقیر و روستایی با سینما، ماشینیزم، ریلگذاری مسیرهای شهری و نشانههای دیگر با بهت و حیرت است اما او ظاهرا ذات آزادیخواهی دارد و برخلاف رویهی معمول تن به بردگی نظام ارباب رعیتی و کارگری نمیدهد. او در حد توان خودش عاصی و طغیانگر است و نقشهی فرار میکشد، نوجوانی که قربانی جهل شده و او را از خانوادهاش دزدیدهاند و فروختهاند. آشنایی او با میرزا حسن رشدیه که دلسوز مردم و مملکت است این روحیهی تحولخواه را در او تربیت میکند. او شاهد تخریب اولین مدرسهی تهران است به دست جاهلان کور و متعصب که آبشخورشان خرافه است و خوب میدانند که با ظهور علم دکانشان تخته خواهد شد و…