همِستر بردیا گم میشود و او مطمئن است پیرزن همسایه یک جادوگر است و همه چیز زیر سر اوست.
نکند آلبرت را دزدیده باشد تا باهاش سوپ همِستر درست کند؟ نکند او همدست هیولاهای نامرئی باشد؟ بردیا شنل تشتکیاش را میپوشد و سوار بر آسانسور هزارطبقه میرود زیرِ زمین.