راجر دوستِ خیالی آماندا شافلاپ است که یک روز کاملاً ناگهانی از کمد اتاقش بیرون آمده و به بهترین دوست او تبدیل شده است. آنها ساعتها وقتشان را با هم به بازی میگذرانند. راجر هم از بودن با آماندا بسیار لذت میبرد. هیچکس نمیتواند راجر را ببیند؛ تا وقتی آقا گنجشکهی بدذات در خانهی آماندا را میزند. آقا گنجشکه، موجودات خیالی را شکار میکند و میگوید آنها را میخورد. و حالا دنبال بوی راجر آمده است. کمی بعد راجر تنها میماند و برای نجات جان خیالیاش پا به فرار میگذارد. ولی آیا پسری که وجود ندارد، میتواند جز در تصورات دوستش زنده بماند؟