خلاصه این داستان :
یه چُغُلی ساده آدم رو تا کجاها که نمیتونه بکشونه!
بعد از چغلی «جورجی»، خواهرش« آگاتا» از خونه ميزنه بیرون و فرار میکنه. چند روز بعد توی جنگل یه جسد پیدا میشه که لباس آگاتا تنشه. اما جورجی مطمئنه خواهرش زندهست. پس تصمیم میگیره بره و خواهرش رو پیدا کنه.
این یک رمان مهیج و پر از اتفاقات عجیب و غریبه در مورد ماجراجوییهای یک دختر نوجوان که از زبون خود دختر روایت می شه. این داستان تاریخی و ماجراجویانه بر اساس اتفاقاتی واقعیست که در سال ۱۹۸۱ در ویسکانس افتاده.