نو ، آکبند
خلاصه داستان :
اِیبی که توقع داشته رئیس انجمن دانش آموزان شود و بتواند در کارهای مدرسه به معلم و مدیرش کمک کند، امروز روز سختی را گذرانده است. او ایدههای زیادی برای این کار داشته، اما مدیر مدرسه نام دانش آموز دیگری را به عنوان مسئول این کار اعلام میکند: آنیسا.
اِیبی به شدت ناراحت میشود. برای همین هم تصمیم میگیرد با برادرش جونا یک بار دیگر از طریق آینه ی جادوییِ خانه شان، به سرزمین قصه ها سفر کند تا شاید حالش کمی بهتر شود.
آنها این بار به قصری میروند که مربوط به داستان شاهزادهخانم و نخودفرنگی است.